بازگشت

فاطمه زهرا«عليها السلام »، برترين الگو


به نظر مى آيد آنچه كه جامعه كنونى مااز آن رنج مى برد، دور افتادن از الگوهاى اصيل اسلامى در تمامى ابعاد زندگى است;در حالى كه اسلام كاملترين، دقيق ترين وبى نظيرترين برنامه ها و الگوها را به امتش ارائه داده است; الگوهايى كه گرچه درحقيقت انوار الهى هستند ولى به موجب رحمت خداوندى به ما ساليانى نه چندان طولانى را بين ما سپرى كرده اند. يكى ازبرترين اين الگوها - سيده دو عالم فاطمه زهرا«عليها السلام » است.



براى تبيين و توصيف فضايل و مكارم اين كوثر وجود، ميز گردى را با حضور دوتن از خواهران فارغ التحصيل دانشگاه امام صادق «عليه السلام »، خانمها مهناز عباسپورفارغ التحصيل رشته فقه و اصول و مهديه مهدوى كنى فارغ التحصيل رشته زبان وادبيات عرب ترتيب داديم.



مشكوة النور - خانم عباسپور، شما لزوم ضرورت الگو پذيرى از فاطمه زهرا«عليها السلام » راچگونه مى بينيد؟



بسم الله الرحمن الرحيم، كلامم را بافرموده امام راحل «قدس سره » آغاز مى كنم كه مضمون آن چنين است: «اگر ما ادعا كنيم كه روز ولادت خانم فاطمه «عليها السلام » روز زن است و در آن روز خود را مانند فاطمه «عليها السلام »نكنيم، ادعايى بيهوده كرده ايم و به اين مى ماند كه به ما بگويند: امروز روز جهاداست و اگر كسى در آن روز براى جهاد مهيانشود، اين عقلا مستهجن است و يا ديگران او را مذمت خواهند كرد.»



پس ان شاءالله در اين ايام نسبت به اين وجود مقدس معرفت يابيم و خود را متمايل به سمت ايشان سازيم.



اما من به مناسبت ايام مبارك ولادت فاطمه زهرا«عليها السلام » سعى مى كنم لزوم ضرورت الگو پذيرى از آن حضرت وشناخت الگوها را از ديدگاه ايشان بيان كنم.



براى الگو پذيرى از هر شخصيتى درابتدا بايد آن الگو را بخوبى بشناسيم، چون تاالگو و ابعاد وجودى آن را درست نشناسيم محال است بتوانيم مانند آن الگو بشويم;بنابراين ما مى خواهيم الگويمان، فاطمه زهرا«عليها السلام » را بشناسيم تا ضرورت الگوبودن ايشان را بيشتر دريابيم; اما اين شناخت زمانى ممكن است كه ما عظمت وجودى ايشان را درك كنيم، وقتى عظمت وجودى رادرك كرديم، آنگاه براى معرفت بيشتر هم تلاش مى كنيم و وقتى معرفت يافتيم، به عمل مى رسيم; زيرا امكان ندارد معرفتى وجودداشته باشد ولى موجب عمل نشود و اگرمى بينيم عملمان ناقص است، بايد به معرفتمان شك كنيم. پس نتيجه اى كه درابتداى بحث بر آن اصرار داريم آن است كه بايد عظمت وجودى فاطمه زهرا«عليها السلام » را تاحدى درك كنيم. براى دستيابى آسان تر به اين معرفت بايد عظمت وجود رسول الله «صلى الله عليه وآله » را درك كنيم،چون اينها خيلى نسبت به يكديگرنزديكند، خيلى قرب دارند تا آنجا كه رسول الله «صلى الله عليه وآله » مى فرمايند: «غضب فاطمه، غضب من است.»، «سرورفاطمه سرور من است ». و مطمئنا اين اوصاف همان تجلى و ظهور اوصاف الهى است; ضشwخc dèىدµ]cpçq éط¬d¾ ق [éخaق éىدµ é@د@خc ي@د@¤]é@د@خcحك@vo p@تc ي@ـ@·@ë



مسرورند حتما پروردگار متعال مسروراست; نه اين كه ذات پروردگار از فعل آنها منفعل شود چون هر دوى اين ذوات مقدس مظهر و نور آن اسماء وافعالند و اصلا خودشان اسم حضرت الهند. بنابراين براى درك بهتر عظمت رسول الله «صلى الله عليه وآله » بايد شان و عظمت پروردگار متعال را درك كنيم. امامعرفت نسبت به پروردگار متعال سه مرحله دارد:



1- معرفت نسبت به ذات اقدس او (توحيد ذاتى)



2- معرفت نسبت به اسما وصفات الهى



3- معرفت نسبت به افعال الهى



در ناحيه ذات حضرت اله ما هيچ نوع معرفتى را نمى توانيم پيدا كنيم;زيرا هر نوع معرفت نسبت به ذات خداوند نوعى تقيد و تعين براى ذات اوست در حالى كه او از هر نوع تقيدو تعينى بدور است; يعنى همين قدركه شما بگوييد خدا مطلق است از هرعيبى، همين اطلاق يك نوع قيد براى ذات اوست. و او حتى از اين قيدنيز بدور است. در اينجا نيز خودكلمه معرفت يعنى ارتباط بين شناخته شده و شناسنده; اين ارتباط يك نوع نسبت است و اين نسبت يك نوع تقيدمى شود براى ذات او. پس نسبت به ذات او دست ما كوتاه است. اما درمورد شناخت اسماء، صفات و افعال الهى، مرحوم علامه طباطبايى -رحمة الله عليه - مى فرمايند: اينكه صدرالمتالهين يا ابوعلى سينا يا حتى اديان گذشته به ما مى گويند كه ذات پروردگار متعال عين صفات اوست يااينكه وجود داراى مراتب تشكيكى است كه شدت و ضعف دارد، اينهاتعاريفى براى ذات است; در حالى كه اشكالاتى به آنها وارد است. سپس مى فرمايند: آن صفات و اسماء و افعال الهى همه گونه هاى نياز ما به پروردگارمتعال است; يعنى چون ما به قدرت خداوند نياز داريم، و مى دانيم كه اومجمع جميع كمالات است، بنابر اين مى گوييم: «او قادر است » يا او خودش را براى ما و در حد ظرفيت ما قادرمعرفى مى كند، يا چون ما نسبت به علم او نياز داريم، پس مى گوييم: «خداوند متعال عليم است » پس مانسبت به اسماء و افعال الهى مى توانيم شناخت پيدا كنيم ولى با تجليات اوزيرا اسماء و صفات الهى در بعضى موجوداتش كاملا تجلى پيدا كرده است; بطور مثال وجود نبى اكرم «صلى الله عليه وآله » مظهر و تجلى كامل اسماءو صفات الهى است; يعنى شما هرفعل و صفتى را كه به پروردگار نسبت مى دهيد در وجود مقدس نبى اكرم «صلى الله عليه وآله » ظهور پيدا كرده است.در يك چنين ديدى نسبت به اين ذوات مقدس انسان عجز خود رابيشتر احساس مى كند. حتى در بيان كلمات مى بينيم كه «ذات حضرت اله »چقدر عظيم است و بالطبع «ذات رسول الله «صلى الله عليه وآله »» چقدر عظيم مى شود! و اما نكته اى كه در اينجاوجود دارد و من فقط اشاره اى به آن مى كنم آن است كه حتى ما نسبت به ذات پيامبر«صلى الله عليه وآله » و فاطمه زهرا«عليها السلام » هم نمى توانيم معرفت پيدا كنيم. معرفت ما در حد اين است كه آنها مظهر جامع اسماء و افعال الهى هستند. وقتى عظمت پروردگار متعال و عظمت رسول الله «صلى الله عليه وآله » را درك كنيم عظمت فاطمه زهرا«عليها السلام » را كه نيز هيچ عيب و نقصى در ايشان راه ندارد، درك خواهيم كرد. عيب يعنى فردى جميع صفات را داشته باشد اماآن صفات برخى مفسد برخى ديگراست; يعنى در درون خود آن شى ءبرخى صفات، صفات ديگر را فاسدمى كند. خانم فاطمه زهرا«عليها السلام » هيچ عيبى ندارند بنابر اين تامند. و نقص آنجايى ست كه يك فرد يا يك شى ءصفات را بطور كامل ندارد يعنى برخى صفات را اصلا دارا نيست.ايشان اين را هم ندارند يعنى از اين جهت هم كاملند.



بنابراين تا اينجا تماميت و كماليت دو الگو براى ما متيقن است: اول قرآن كريم به فرموده پروردگار متعال تام و كامل است: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى » و ديگرى عترت با كرامت نبوى و فاطمى وعلوى است كه تام و كاملند.



قبل از ادامه بحث، خانم مهدوى اگر شما هم در اين باره نكته اى به نظرتان مى رسد بفرماييد!



به دنبال گفته هاى خانم عباسپور،در باب عظمت وجودى حضرت فاطمه «عليها السلام »، حديثى از حضرت رسول اكرم «صلى الله عليه وآله » به يادم آمد كه مى فرمايند: «ان فاطمة خلقت حورية في صورة انسية »; فاطمه حوريه اى است كه به شكل انسان خلق شد.بعبارتى كمترين صورتى كه ما آدميان توانسته ايم از خانم فاطمه «عليها السلام » درك كنيم شكل انسانى آن حضرت است.خداوند قبل از خلق آسمان، زمين،تاريكى، نور، بهشت و جهنم نور پنج تن را آفريد.



خانم فاطمه «عليها السلام » نوروجودى اش را از نور عظمت خداوندكسب كرده است پس با نور خدامشترك است. حقيقت وجودى ايشان آن نورى است كه در عرش بوده وسپس به خاطر درك ما آدميان به مراتب پايين آمده است. چنانچه پيامبر«صلى الله عليه وآله » مى فرمايند: «نور ابنتى فاطمة من نور الله و ابنتي فاطمة افضل من السماوات و الارض ».



حضرت امام صادق «عليه السلام »مى فرمايند: «نحن حجج الله على الخلق،و فاطمة حجة علينا»; ما جت خداوندبر خلقيم و فاطمه حجت است بر ما.



حجت يعنى چه؟ حجت واسطه فيض خدا و رحمت او در هر زمان است. اگر حجت نباشد، وجود ما هم اصلا معنا ندارد. از طريق ائمه هر چه برسد، به ما رسيده است، و فاطمه آن مجرا و منبع نورى است كه خداوندفيوضاتش را به وسيله آن به ائمه رسانده است. اينها شعار نيست كه امام صادق «عليه السلام » بخواهند براى مبالغه بگويند، ما آن را عملا هم مى بينيم; به دليل همين حجت بودن فاطمه «عليها السلام » است كه حضرت رسول «صلى الله عليه وآله » دائما او را «ام ابيها»مى خواند. در هنگام وداع، آخرين كسى بود كه با ايشان وداع مى كرد و درهنگام برگشت اولين كسى بود كه به حضورش مى شتافت اگر بارها مردم مدينه و مكه ديده بودند كه حضرت رسول دست فاطمه را مى بوسند ومى فرمايند: «من بوى بهشت را ازفاطمه مى شنوم »، اگر بارها با عناوين مختلف، گفته بودند، «فاطمة بضعة مني من اغضبها اغضبنى، من سرها سرني »اينها بخاطر نشان دادن عظمت اوست.يا به شكل ديگر در روايات آمده است «فمن آذاها آذانى » يا «يريبنى ما رابها ويوذينى ماآذاها» يا «يقبضنى ما يقبضها»«يبسطنى ما يبسطها» علاقه پيامبر«صلى الله عليه وآله » به فاطمه «عليها السلام » فقط ازجنبه عاطفى نبود.



حضرت امام خمينى «قدس سره »مى فرمايند: آنچه از هويتهاى كمالى براى يك انسان متصور است، دروجود فاطمه «عليها السلام » متصور است.زنى كه اگر مرد بود نبى بود اگر مردبود بجاى رسول «صلى الله عليه وآله » بود.



حضرت رسول هم اين تعبير رادارند; پس فاطمه مى توانست رسول باشد، نبى باشد و يا امام اما خداوندنخواست كه ايشان در صورت انسانى رسول باشند يا اميرالمؤمنين; فاطمه بعد از رسول خدا و اميرالمؤمنين،سومين نورى بود كه خلق شد و بعد ازخلق فاطمه، از نور او خداوند آسمان وزمين را خلق كرد.



ائمه «عليهم السلام » نيز، اگر اسم خانم فاطمه مى آمد احترام فراوان مى كردند.مثلا اگر در حضور امام صادق «عليه السلام »نام حضرت زهرا مى آمد براى احترام تا كمر خم مى شدند و نيز نام فاطمه رابراى دختران سفارش مى كردند.محبت ائمه «عليهم السلام » نسبت به حضرت فاطمه فقط به خاطر اين نبود كه جده ايشان بوده است، بلكه همان طور كه خودشان فرموده اند ائمه حجت خدا وفاطمه زهرا«عليها السلام » حجت بر ائمه است. اينها مبالغه نيست، شعار هم نيست بلكه از ائمه «عليهم السلام » به مارسيده است. حضرت رسول «صلى الله عليه وآله »به گونه هاى مختلف فاطمه «عليها السلام » رادر حد والايى ارج مى نهادند ومى ستودند. حتى در لحظات آخرحيات همه را از اتاق بيرون مى كنند،فقط اهل بيت، - پنج تن آل عبا - را به داخل مى خوانند. به ام سلمه مى فرمايند تو نيز بيرون باش و مراقب باش كسى داخل نشود. آنگاه حضرت شروع مى كنند به گريه كردن و بعدحضرت زهرا گريه مى كنند ومى گويند: پدر جان اينگونه گريه نكن جگرم را تكه تكه مى كنى، قلبم رامى سوزانى! حضرت دوباره گريه مى كنند. سپس دست فاطمه «عليها السلام » رادر دست على «عليه السلام » مى گذارند ومى فرمايند: «على جان! اين وديعه خداست در دست تو، وديعه رسول خداست در دست تو هر چه كه مى گويد گوش كن چون هر آنچه كه اومى گويد از جانب جبرئيل مى گويد. من به اين مقام رسالت نرسيدم مگر هرچه كه خواستم در دوران رسالت، ازخدا براى فاطمه خواستم و خدا هم براى فاطمه اين را عنايت فرمود. على جان! رضاى من در رضاى فاطمه است. اگر كسى فاطمه را راضى كرد،مرا راضى كرده است. واى بر كسانى كه حق فاطمه را از او مى گيرند و بر اوظلم و ستم مى كنند. واى بر آنها!...»



اما تاريخ بايد قضاوت كند كه تا چه اندازه اين گوهر در دانه وجود را ارج نهادند و قلب پدر گرامى اش را شادكردند؟ ! خانم فاطمه «عليها السلام » يكى ازمواهب گرانقدر الهى بود كه چون قدرناشناسان عصر، قدرش را ندانستندخيلى زود از اين دنيا دامن بركشيد ودشمنانش را به لعنت دائم خدا ورسولش گرفتار ساخت.



خانم عباسپور حضرت فاطمه زهرا«عليها السلام » خود چه الگوهايى داشتند؟



بهتر مى دانم پاسخ اين سؤالتان را باتوجه به فرمايش خود خانم فاطمه زهرا بيان كنم. حضرت زهرا«عليها السلام »مى فرمايند:



«حبب الى من دنيا كم ثلاث » از اين دنياى شما سه چيز نزد من محبوب شده است. در اينجا با مجهول كردن فعل، ذكر فاعل نمى كنند، يعنى فاعلش كسى ديگر است، و آن پروردگار متعال است. او براى من محبوب كرده نه اينكه من اينها را دوست بدارم. درهمين بيان مى فرمايند: «و من دنياكم »نمى فرمايند «من دنيانا» از دنياى ما!حتى اين تعلق را هم به دنيا ندارند،مى فرمايند «دنياى شما»; ولى براى اينكه آن ثلاث را نام ببريم، مقدماتى لازم ست خوب است مقدمتا درخصوص حب و عشق بحث كنيم.حب حركت آفرين است; يعنى امكان ندارد كسى فى الواقع كسى يا چيزى رادوست بدارد. اما به سمت آن نرود وتمام صفات، گفتار و رفتارش مثل اونشود. عاشق سعى مى كند جميع صفات خودش را مانند صفات معشوق كند، و اگر چنين نباشدعشقش ادعايى بيش نيست.



مثلا وقتى مى گوييم شيعه على هستيم از آنجا كه شيعه اصالتا و اساسابا حب و عشق در آميخته است لذاشيعه على يعنى كسى كه كاملا سيره اميرالمؤمنين را در زندگى خود جارى مى كند. بنابر اين وقتى خانم فاطمه زهرا«عليها السلام » مى فرمايند كه اينها براى من محبوب شده، معشوق من شده يعنى من در آنها مندك و فانى شده ام.من عاشق آن شده ام. اما اين الگوهايى كه فاطمه زهرا«عليها السلام » فانى در آن شده اند، تابع و عبد آن شده اند،چيست؟ گفته شده: «العبد و ما فى يده كان لمولاه »; عبد كسى است كه هر چه كه دارد و متعلق به اوست، براى مولايش است و تابع صرف و محض مولايش است ». انبيا،ائمه اطهار«عليهم السلام » و خانم فاطمه زهرا«عليها السلام » هم اين چنين بوده اند. درهمين زمينه حكايتى واقعى وجود داردكه: وقتى امام صادق «عليه السلام » خبر فوت عبدالله بن يعفور را - از ياران حضرت -شنيدند، فرمودند: «من در زمان خودم در تمام كره زمين فردى را از عبدالله بن يعفور مؤمن تر نديدم.» اما ارزش اين فرد بدين سبب بود كه روزى عبدالله بن يعفور وارد مجلسى مى شوند كه امام صادق «عليه السلام » در آن حضور داشتند ظرف انارى آنجا بود.امام صادق «عليه السلام » رو به او مى فرمايند:عبدالله! تو چقدر حرف ما را قبول دارى. چقدر حكم ما را مى پذيرى؟ مى گويد: آقا اگر اين انارى كه در نزدشماست و در يك باغ پرورش پيداكرده و بر سر يك درخت پرورش يافته، بواسطه يك جوى آب آبيارى شده و باغبان آن هم يك نفر بوده است و شما بفرماييد اين انار نصفش حلال است و نصفش حرام! من، چرا نمى گويم.



خيلى تابعيت مى خواهد، اگر ماباشيم حداقل اگر ابراز نكنيم دردلهايمان مى پرسيم چرا؟ دليل عقلى اش چيست؟ پس اين است تابعيت صرف و عبد بودن كامل.فاطمه زهرا«عليها السلام » مى فرمايند: حبب الى من دنياكم ثلاث: الاول تلاوة كتاب الله تلاوت قران كريم، يعنى من در تلاوت قران كريم فانى شدم.تلاوت با قرائت خيلى فرق دارد;قرائت يعنى ما الفاظى را بر زبان بياوريم. ولى تلاوت خواندن، فهميدن و عمل كردن است; يعنى معرفت وعمل; لذا قرائت با تلاوت فرق دارد.پس وقتى فاطمه «عليها السلام » مى فرمايد من عاشق تلاوت قرآن هستم، يعنى هم مى خوانم، هم معرفت پيدا مى كنم وهم عمل مى كنم. اين الگوى اول براى ايشان است.



الگوى دوم، النظر على وجه رسول الله است. نمى فرمايند نظركردن به روى پدرم مى فرمايند: رسول الله ; چون مى داند كه اين رسول علاوه بر اينكه پدر اوست، مظهر وتجلى اسماء و افعال الهى است. لذانگريستن به ايشان را دوست دارد و ازطريق آن مى خواهد به اسماء و افعال الهى برسد. پس در او فانى مى شود وتابع محض او مى شود.



سومين الگويى را كه معرفى مى فرمايند: الانفاق فى سبيل الله ;يعنى اگر من الگوى اول و دوم رابدست آوردم ، وقتى معرفت حاصل شد و به عمل در آمد آن وقت چنين فردى با علم و عمل صالح صاحب كرامات مى شود و نعم و فيوضات الهى بر او بارش مى گيرد. خود ذات اقدس اله مى فرمايند: من جاءبالحسنة فله عشر امثالها. و يكى ازاين حسنات كسب معرفت و عمل صالح است. پروردگار متعال خودكرامت مى فرمايد; اما حضرت زهرا«عليها السلام » مى خواهند بگويند به اين كرامات و نعمتها هم دلبستگى ندارم.نه اينكه شاكر نيستم بلكه وابستگى به آنها ندارم. اينها را هم انفاق مى كنم.حال اين انفاق در جان است، در مال است، در فرزندان شريفشان است كه اين انفاق همچنان استمرار دارد.



الگوهاى خانم فاطمه زهرا«عليها السلام »با توضيح كلامشان براى ما مشخص شد.



شما عظمت رسول الله را در نظرآوريد، با اين عظمت به دستان فاطمه بوسه مى زند! او را مى بويد و ازفاطمه «عليها السلام » بوى بهشت را استشمام مى كند. رسول الله به احترام فاطمه زهرا«عليها السلام » بر مى خيزد و نهايتا آنكه فاطمه «عليها السلام » در مقامات به مرتبه اى نائل مى شود كه پس از رحلت نبى اكرم «صلى الله عليه وآله » به مدت هفتاد روزقلبشان محل دريافت وحى الهى گشته و با جبرئيل «عليه السلام » مراوده داشته اندكه مراوده يعنى نزول پياپى جبرئيل برايشان و كاتب وحى نيز وجود مقدس اميرالمومنين «عليه السلام » بوده اند. يك نكته زيبا كه خوب است شما نيز بدانيدتفسيرى است كه از آيات «مرج البحرين يلتقيان، بينهما برزخ لايبغيان »مى نمايند; كه مراد از بحرين را، دوبحر نبوت و ولايت دانسته و برزخ ميان آن دو را فاطمه زهرا«عليها السلام »مى دانند كه موجب تعيين حدود اين دو بحر است. حال ما مسلمانان، وقتى چنين الگوى عظيمى را داريم آياشايسته است الگوى ديگرى را برگزينيم؟! و چرا حداقل تلاش نكنيم كه نسبت به ايشان معرفت پيدا كنيم. اگرما مثل آنها نمى شويم همه اش نتيجه اين است كه معرفتمان نسبت به آن بزرگواران ناقص است.



ان شاءالله با مطالعه و تحقيق درفضايل و حقيقت اين بزرگوارن شناخت و معرفت كاملى نسبت به آنهاپيدا كنيم و پس از معرفت و حب آنهاخود را در جهت همانند سازى با آنهاقرار دهيم، گرچه نمى توانيم همانندآنها باشيم.



همان طور كه در ابتدا هم گفتيم،مشكل جامعه كنونى ما دور افتادن ازهمين الگوهاى كامل، تام و ناب است و به نظر مى رسد علت اين دور افتادن نيز عدم بيان و ارائه عملى ابعادمختلف زندگى اين الگوهاست.



ما در هر عرصه و زمانى نبايدمظلوميت زهرا«عليها السلام » را فراموش كنيم.



خانم مهدوى به نظر شما بزرگترين و دردناكترين مظلوميت ايشان در دوران كوتاه زندگى پربارشان چيست؟



به نظر من بارزترين و دردناكترين ظلمى كه بر حضرت زهرا«عليها السلام »رفت مساله فدك بود. چيزى از رحلت حضرت رسول «صلى الله عليه وآله » نگذشته بودكه فدك را از حضرت «صلى الله عليه وآله » غصب كردند. خوب حضرت زهرا چرا فدك را مى خواست؟ فدك كه بيشتر گفته اندارث حضرت زهرا«عليها السلام »بوده است، در واقع ارث نبود، اگر چه بعد از پدرهر مالى به حضرت مى رسيد. عمر به ابوبكر گفت: ابوبكر اگر فدك در دست على و فاطمه بماند، باعث مى شودمردم طرف تو (خليفه) نيايند پس براى جذب مردم بايد فدك را بگيريم. گفت بگو اين فدك در دست خليفه خدا برروى زمين (رسول الله «صلى الله عليه وآله ») بوده است و حالا من خليفه ام اين فدك بيت المال است، فاطمه تو بايد آن را به من برگردانى! ابوبكر چنين كرد.حضرت فاطمه به او فرمودند: اگر توبميرى، مالت به كه مى رسد؟ اولين نفرفرزند توست. خوب مال حضرت رسول هم به من مى رسد، من فرزندشان هستم و من احق به اين مالم. ابوبكر گفت: اين مال خودحضرت نبود. پدر تو وقتى مرد، چيزى از خودش نداشت و دينارى هم ازخودش بر جاى نگذاشت. اين مال بيت المال است و تو بايد آن را پس بدهى. ولى آيا حقيقتا اينطور بود؟خير! قبل از رحلت حضرت رسول «صلى الله عليه وآله »، اين ملك به حضرت زهرا«عليها السلام » رسيده بود در تاريخ شواهدى هم هست كه سه سال قبل ازاينكه حضرت رسول «صلى الله عليه وآله » رحلت كنند، اين ملك در دست حضرت زهرا«عليها السلام » بوده است، و خودحضرت زهرا در فدك كار گزارانى داشتند. آن وقت آنها در عرض چندروز آن را بيت المال دانسته اند. درحالى كه شان نزول آيه و آت ذالقربى حقه و ابن السبيل فدك بوده است يادر جاى ديگر خداوند مى فرمايد «فماافاء الله على رسوله منهم و فمااوجفتم عليه من خير و لاركاب ولكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شى ء قدير» در اين آيه، مى فرمايد: اگر رسول خدا بدون هيچ ستيزى، بدون هيچ جنگ و تاختى ملكى را بدست آورد، خداوند اراده كرد آن را به رسولش ببخشد. شمامردم چون جنگ نكرديد، غنيمت به شما نمى رسد و هيچ اعتراضى نكنيدكه اين مال ماست و بعد از حضرت رسول هم هر طور خودشان بخواهنداول به فرزندان و بعد هم به فقرا ومساكين مى رسد. پس اين فدك از نظرقرآن هم در دست حضرت زهرا«عليها السلام » بايد باشد. اما ببينيدمظلوميت خانم تا چه حد است كه بااين شواهد و دلايل متقن باز هم اين حق مسلم را به مبلغ گزافى يعنى كشته شدن فرزند و شهادت خودشان مى خواهند از او بگيرند. در پايان اين قسمت به خاطر عظمت اين بانوى بزرگوار و عينى و عملى كردن اين الگوى گرانقدر براى همه بخصوص شخص خودم اين نكته را ياد آورمى شوم كه حضرت زهرا«عليها السلام » دوخطبه يكى براى زنان قريش خواندند،و يكى براى مردم در مسجد خواندندكه مشهور است به خطبه فدك كه نكته هاى جالب و مطالب و كلمات پرمعنا و ظريفى در آنها آمده است.بعضى مورخان كوته بين گفته اند، حضرت زهرا«عليها السلام » نمى تواند اين سخنان را گفته باشد، چون كلام مسجع است و كلام مسجع هم اززهرا«عليها السلام » بعيد است.



آيا فاطمه زهرا كه حجت خداست و واسطه فيض خداست و بقول خودائمه «عليه السلام » و حضرت رسول «صلى الله عليه وآله »نورى است كه از خداوند گرفته شده،نمى تواند كلامش كلام خدا باشد. چراكلام او نمى تواند مسجع باشد؟! هم اوكه دائم با قرآن مانوس بود و دائم باخدا راز و نياز داشت، با جبرئيل درتماس بود. خير! از حضرت زهرا بعيدنيست. اما ما بايد تاسف بخوريم كه اگر زهرا«عليها السلام » عمرى به اين كوتاهى نداشت چه منابع علمى بروى ما بازمى شد. عمر كم ولى پربارايشان فقطبه خود، دو خطبه ديد. بهر حال آنچه كه حضرت صادق «عليه السلام » فرمودندنشانه اين است كه حقيقت زهرا چيزى است غير از آنچه كه در اين دنيا بوده است. تمام احاديث هم بر همين دلالت دارد. آن حقيقت زهرا«عليها السلام »چيزى نبود كه ما درك كرديم و فكرنكنيم با عمر كمشان، علم حضرت فاطمه فقط به اين دو نمونه كه درصحبتهايشان ديديم و شنيديم، بسنده مى شود و واسطه فيض بودنشان درهمين حد بوده است كه ايشان پشتيبان ولايت بودند; نه! ايشان مساوى خودحضرت على «عليه السلام » بودند. يك نكته اخلاقى كه در زندگى آن حضرت برايم جالب است و شايسته مى بينيم آن راذكر كنم اين است كه، وقتى صداق حضرت زهرا«عليها السلام » را تعيين مى كردند، حضرت رسول «صلى الله عليه وآله » نزدايشان آمدند و به او گفتند آيا با اين صداق موافقى؟ و حضرت زهرا گفتند:«پدر جان مهريه كم من با مهريه ديگردختران قريش چه فرقى دارد؟» ممكن است كسى تصور كند حضرت زهرانظرشان اين بوده كه اين مهريه كم است و شان من بيش از ديگر دختران است و براى من مهريه بيشترى قائل بشويد اما اين طور نيست چون حضرت زهرا هيچ چيز از اين دنيانمى خواستند و اصلا وجودشان حوريه بود، حتى صداقشان را هم دوست داشتند كه صداق اين دنيايى نباشد. فرمودند كه پدر جان اين صداق من را به على «عليه السلام » پس بده و از خدابخواه كه شفاعت گنهكاران امت من راصداق من قرار بدهد! ببينيد چقدربرامتشان با آن همه ظلمهايى كه بعدهابه او مى كنند، نگران بودند،مى دانستند بالاخره بايد روزى نفرينهايى را كه بر امتشان به خاطرظلمشان به خاندان پيامبر مى كنند،جبران كنند. لذا شفاعت آنها را درقيامت از خدا طلب مى كند.



حضرت زهرا«عليها السلام » اولين كسى هستند كه وارد بهشت مى شوند يعنى حتى ائمه هم به واسطه ايشان واردبهشت مى گردند اينكه امام صادق «عليه السلام » مى فرمايد او حجت برماست يعنى فاطمه بايد وارد بشود تادر پى او ائمه «عليه السلام » هم وارد شوند، تافاطمه وارد نشود، هيچ كس نمى تواندوارد بهشت شود. از خدا بخواهيم آن روزى كه حضرت زهرا«عليها السلام » بدان سرعتى كه در احاديث آمده و با آن عظمت وارد بهشت مى شوند ومى فرمايند دوستداران فاطمه ودوستداران فرزندان فاطمه به دنبال اوبروند، ما هم از جمله آن افراد باشيم وشفاعت ايشان شامل حال ما نيز بشود!

مهدوي كني، مهديه ؛ عباسپور، مهناز