بازگشت

پرستوي علي پركشيد


شهادت

زهرا عليها السلام در آخرين ساعت زندگي در حالي که حالش بهتر مي نمود آب خواست و شستشو کرد و لباسهاي نوي خويش را پوشيد، و فرمود بستر او را رو به قبله بگسترند.(1)



و نيز از «اسماء» خواست عطر او را بياورد و خود را معطر فرمود و لباس نماز خود را پوشيد و در بستر خويش خوابيد و به «اسماء» فرمود:



«جبرئيل به هنگام رحلت پيامبر(ص) کافوري از بهشت براي او آورد که آن گرامي آن را به سه قسمت تقسيم فرمود، يک قسمت براي خودش و يک قسمت براي علي(ع) و يک قسمت براي من»



و از اسماء خواست آن را بياورد و بالاي سر او بگذارد، آنگاه ملافه بر سر کشيد و فرمود:



«اندکي منتظر بمان و بعد مرا صدا کن، اگر پاسخ ندادم بدان که درگذشته ام».



«اسماء» اندکي صبر کرد، آنگاه زهرا(ع) را صدا کرد و جواب نشنيد، فرياد زد: اي دختر محمد مصطفي! اي دختر گرامي ترين انسانها...



و چون جوابي نشنيد ملافه را کنار زد و ديد آن بانوي بزرگ به لقاء الله پيوسته است. خود را به روي بدن مطهر او افکند و گريان او را مي بوسيد و مي گفت: وقتي پدرت رسول خدا را ملاقات کردي سلام اسماء را به او برسان.



حسن و حسين عليهما السلام (که در آن هنگام کودکاني در سن هفت و هشت سالگي بودند) نيز وارد شدند و چون دريافتند آن گرامي از دنيا رفته است حسن(ع) خود را روي مادر افکند و او را مي بوسيد و مي گفت:«مادر، پيش از آنکه روح از بدنم جدا شود با من حرف بزن».



حسين(ع) پاي مادر را مي بوسيد و مي گفت: « مادر، من فرزندت حسين هستم، پيش از آن که دلم پاره شودو بميرم با من سخن بگو».



آنگاه آن دو گريان به مسجد رفتند و درگذشت مادرشان را به اميرمؤمنان علي عليه السلام خبر دادند، آن حضرت از شنيدن اين خبر ناگوار بيهوش شد، حاضران آب بر صورتش زدند و او را به هوش آوردند، و او گريان و اندوهمند مي ناليد: «اي دختر محمد(ص) ، خود را بوجود تو تسليت مي دادم، اينک بعد از تو از کهتسليت بجويم».



آنگاه حسن و حسين(ع) را برداشته و به خانه آمد، و اسماء همچنان کنار پيکر نازنين زهرا نشسته بود و مي گريست. (2)



خبر درگذشت بانوي بانوان منتشر شد، و صداي شيون از خانه هاي مدينه برخاست، بانوان بني هاشم در خانه ي زهرا(ع) جمع شدند و چنان زاري مي کردند که شهر منقلب شد؛ آنان مي گريستند و ناله مي کردند و مي گفتند: اي سيّده ي بانوان، اي دختر رسول خدا…



مردم هم جمع شدند و مي گريستند و منتظر بودند جنازه را براي دفن بيرون بياورند و در نماز شرکت کنند، اما ابوذر از خانه بيرون آمد و به مردم گفت: برويد، تشييع دختر پيامبر امشب به تأخير افتاد، و مردم پراکنده شدند.



چون پاسي از شب گذشت و مردم به خواب رفتند علي عليه السلام همراه حسن و حسين(ع) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار و برخي از بني هاشم و خواصّ به دفن پيکر نازنين زهرا(ع) پرداخت، و شبانه او را دفن کرد و محل قبر را کاملاً مسطح نمود تا شناخته نشود، و تعدادي قبر ديگر نيز ترتيب داد و بر آنها آب پاشيد تا مدفن واقعي زهرا عليها السلام معلوم نگردد. (3)









تاريخ وفات و محل دفن

وفات زهرا عليها السلام بنابر مشهور هفتاد و پنج روز پس از وفات پيامبر(ص)، و در 13 جمادل الاولي سال يازدهم هجري است و در برخي روايات نود و پنج روز پس از پيامبر و در سوّم جمادي الثاني نيز ذکر شده، و در مورد محل دفن او برخي گفته اند در بقيع دفن شد، و برخي مي گويند در خانه ي خود مدفون گرديد، و تاکنون محل واقعي قبر آن گرامي معلوم نشده است، و همان طور که گفتيم اميرمؤمنان طبق وصيت زهرا(ع) او را مخفيانه دفن کرد و قبرهاي ديگري نيز ترتيب داد تا قبر او شناخته نشود، و اصولاً وصيت زهرا(ع) براي اختفاي مدفن و دفن شبانه ي او سند روشني عليه غاصبان است، و اين عمل بانوي بانوان بُعد ديگري از مبارزات او بود که موجب مي شد توطئه گران نتوانند بر جناياتي که پس از رحلت پيامبر(ص) مرتکب شدند پرده کشند؛ زيرا بديهي است که اگر آنان افراد پرهيزکار و حق جوئي مي بودند و خليفه ي راستين پيامبر محسوب مي شدند معنا نداشت که زهرا(ع) بر آنان خشمگين باشد و آنان را از شرکت در تشييع و نماز و دفن خود محروم سازد، و اختفاء مدفن سيده بانوان پرچم پايدار و غير قابل استتار اعتراض و خشم اوو ساير اهل بيت عليهم السلام نسبت به غاصبان است که براي انديشمندان سراسر قرون حقايق جريانات پس از پيامبر(ص) را برملا مي سازد.







بي جهت نيست که در تاريخ مي خوانيم: فرداي آن شب که زهرا(ع) مخفيانه دفن شد ابوبکر و عمر که از اين کار علي عليه السلام خشمگين بودند به او مراجعه کردند و اعتراض نمودند، و اميرمؤمنان فرمود:



«... بخدا سوگند زهرا(ع) به من وصيت کرد نگذارم شما در تشييع و نماز بر او شرکت کنيد، و من کسي نيستم که بر خلاف فرمان و وصيت او عمل کنم».



عمر گفت: «اين حرفهاي بيهوده را رها کن، من قبرها را خواهم شکافت تا او را بيابم و بر او نماز بخوانم»



علي عليه السلام فرمود: « به خدا سوگند اگر اقدام به اين کار نمايي پيش از آن که به منظور خود نائل شوي سر از تنت بر مي دارم، و من در اين مورد با تو جز به شمشير معامله نخواهم کرد»(4).



و «ابن عباس» مي گويد عمر گفت: «... شما بني هاشم هرگز حسد قديم خود به ما را رها نمي کنيد و کينه هاي دروني شما باقي است، به خدا سوگند تصميم گرفته ام نبش قبر کنم و بر او نماز بخوانم».



و علي عليه السلام پاسخ داد: «به خدا سوگند اي پسر صهّاک، اگر دست به چنين کاري بزني دستت را کوتاه خواهم کرد، بدان که اگر شمشيرم را برهنه کنم تا خونت را نريزم آن را به غلاف برنمي گردانم».



عمر شکسته شد و ساکت ماند، زيرا مي دانست که علي عليه السلام وقتي قسم ياد کند طبق قسم خود عمل خواهد کرد. (5)



اندوه وداع بر خاک زهرا عليها السلام



امام حسين عليه السلام مي فرمايد:



هنگامي که زهرا(ع) بيمار شد به علي عليه السلام سفارش کرد ، امور او را پنهان دارد… و علي عليه السلام، خود از او پرستاري مي فرمود، و اسماء بنت عميس رحمة الله عليها پنهاني به او کمک مي کرد، و به هنگام وفات به اميرمؤمنان وصيت کرد که خودش کفن و دفن او را انجام دهد و شب هنگام او را دفن کند و قبرش را پنهان سازد، و اميرمؤمنان کفن و دفن او را انجام داد و محل قبر را محو کرد و پنهان داشت.



هنگامي که کار دفن را به پايان برد و خاک از دست افشاند، اندوهي جانکاه بر آن گرامي مستولي شد و اشک بر چهره اش دويد و گريان رو به جانب قبر پيامبر(ص) کرد و گفت:



«سلام بر تو اي رسول خدا، از من و دخترت که اينک در جوار تو فرود آمده و شتابان به تو محلق شده است، اي رسول خدا شکيبائي من در مصيبت دختر برگزيده ي تو کم شد، و طاقت و توانائي من در فقدان او از دست رفت، جز آنکه مرا پس از مصيبت عظيم و مفارقت و فقدان تو در هر مصيبت ديگري جاي تسليت هست (مصيت تو به قدري بزرگ است که هر مصيبت ديگري را تحت الشعاع قرار مي دهد) چرا که تو را به دست خود در آرامگاهت مدفون ساختم و در آغوش من جان دادي؛اِنّا لِلِّه و اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ.



اينک امانت تو (زهرا(ع)) بازگشت، از اين پس اندوه من جاوداني است و شبم به بيداري خواهد گذشت تا آنگاه که خداوند مرا به سرائي که تو در آن اقامت داري ببرد. و به زودي دخترت به تو خبر مي دهد که چگونه امتت براي ستم بر او همگروه شدند، پس همه چيز را از او بپرس و حال ما را از او جويا شو؛ و اين چنين کردند در حالي که از رحلت تو چيزي نگذشته و ياد تو از ميان نرفته است.



و سلام بر هر دوي شما، سلام وداع کننده اي که نه از شما خشمگين است و نه رنجيده خاطر، اگر بروم از روي ملالت و بي علاقگي نيست، و اگر بمانم به جهت بدگماني به آنچه خداوند به شکيبايان وعده داده است نمي باشد».(6)



اينک ما نيز در صحنه ي وداع و در پايان سخن همنوا با اندوه اميرمؤمنان بر زهراي اطهر(ع) سلام کنيم:



سلام بر تو بانوي بانوان…



نخلهاي خاک آلود فدک هنوز از ستمي که بر تو روا داشتند، مي گريند؛ زندگي تو گواه مظلوميت همه دودمان هابيل است، همچنانکه وجود تو گواه قدس و عصمت خدا بر زمينيان بود...



تازيانه اي که بر پيکر نازنين تو فرو کوفتند، تبري بود که بندگان بت به انتقام نابودي اصنام بر پيکر توحيد ابراهيم فرود آوردند؛ هماره شرمسار باد دستي که بر گونه ي خدا گون تو سيلي زد، دريغا دل اگر در غم تو پاره شود شگفت نيست، چرا که شکستن پهلوي تو عظيمتر از شکستن ديوار کعبه بود، و چون قامت ستوار تو را به ستم بر خاک نشاندند دين از پاي افتاد...



با تمام دل بر تو مي گرييم که نماد بهي بودي و وديعه ي رحمت خدا بر آدميان؛ و چون ترا کشتند انسانيت بي مادر شد و خون هابيل از رگ حيات هر انسان در گستره ي تاريخ از نو جوشيد و مظلوميت داغ، زخمي شد بر جبين زندگي مؤمنان، و حيات پژمرد و اوراق قرآن به تطاول طوفان پراکند، و علي (ع) تنها ماند ... و بشريت در گرداب فاجعه افتاد.



سلام بر تو! بانوي بانوان ...

پاورقي



1- بحار ج 43 ص 172 و 187 – کشف الغمه ج 2 ص 64 و 65 – امالي شيخ طوسي ج 2 ص 15 – مناقب شهر آشوب ج 3 ص 138.

2- بحار ج 43 ص 185، 186، 187، 214- کشف الغمه ج 2 ص 62، 63، 64- منتهي الآمال ص 165، 166 – بيت الاحزان ص 151، 152- مناقب شهر آشوب ج 2 ص 64 – کامل بهائي جزء اول ص 293.



3- بحار ج 43 ص 183، 192، 193- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 137 و 138- منتهي الآمال ص 168- بيت الاحزان ص 152، 153ف 154.



4- بحار ج 43 ص 205- 206 – بيت الاحزان ص 158 – علل الشرايع ج 1 ص 179،180.



5- بحار ج 43 ص 199، 200 – کتاب سقيفه سليم بن قيس هلالي ص 255، 256 – و شبيه به همين مضمون در بحار ج 43 ص 171، 172 و در کامل بهائي جزء اول ص 314.



6- نهج البلاغه ي فيض ص 651-652، کشف الغمه ج 2 ص 68-69-70، مجالس مفيد ص 164-165، امالي شيخ طوسي ج 1 107-108، اصول کافي ج 1 ص 459-458، بحار ج 43 ص 211-212، بيت الاحزان ص 155-156، منتهي الآمال ص 167-169.

سايت امام حسن مجتبي