بازگشت

با فاطمه زهرا(س) و زينب كبري(س) - 2


نما و بهره اين مطالعه گفته بوديم كه برآنيم تا الگوي مطلوب زن و زنانگي را به مدد تعاليم و سنت و زندگاني فاطمه زهرا(س) و زينب كبري(س) و هم نمونه ها و الگوهاي ديگر، به تصوير بكشيم. بهره ها و دستاوردهاي اين الگو از جمله اين است كه:



1 ـ بينش منقح هستي شناختي و فلسفي، كلامي خويش را ـ برحذر از گرايش مردانگارانه يا فمينيستي (زن انگارانه) ـ درباره ساختار آفرينشي و نقش و رسالت وي و ديگر موضوعات داراي جنبه عقلاني و تجريدي، معلوم مي كنيم و به دست مي دهيم.



2 ـ نظام تربيتي مطلوب براي زن مسلمان و ساختار تربيتي زن الگو را در ابعاد گوناگون فكري، روحي و رفتاري پيشنهاد مي كنيم.



3 ـ الگوي حضور بايسته زن در مناسبات و معادلات اجتماعي و وجهه و شخصيت اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي زن الگو نيز استنباط و تبيين و تفسير مي شود.



4 ـ و برپايه الگوي مطلوب تربيتي ـ اجتماعي، شاخصه هاي اصلي نقادي و چارچوبه عمومي تحليل وضعيت موجود زنان در جامعه امروز، تعيين و طراحي مي گردد.



5 ـ و در راستاي بينش شكل گرفته از الگوي مطلوب تربيتي ـ اجتماعي و شاخصه ها و قانونمنديهاي عام و ثابت اين الگو و با توجه به شرايط موجود زنان در جامعه و ساختار نظام در گذشته و حال در برخورد با مسأله زنان، شاخصه هاي متغير و غيرثابت روزآمد و الگوي كاربردي و عملي توسعه امروز زنان، تدوين و ارائه مي گردد.



6 ـ و هم مباني و اصول سياستها، خط مشيها و معيارهاي ارزشداوريها value Gudgement و ارزشيابي سياستها و برنامه هاي توسعه اي زنان را در راستا و چارچوبه بهره هاي پيشين، به دست داد؛ 7 ـ و نيز نظام عمومي فكري جامع حوزه انديشه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي مربوط به امور زنان مي تواند طراحي و تعريف گردد و ارائه شود و علوم و معارف بيرون ديني و درون ديني حاضر در اين نظام فكري و شناختي با بازسازيهاي محتوايي بعضي از اين علوم كه به نوعي تفسيري نادرست، غير علمي، غير عادلانه، غير واقع بينانه و غير روشن بينانه و ناهماهنگ با نص تعاليم و نظام اعتقادي دين و خلاف وجدان يافته اند، جايگاه سزاوار خود را مي يابند؛ 8 ـ و اولويتهاي مطالعاتي و حوزه هاي اصلي مطالعاتي مربوط به زنان، مورد شناسايي و بازبيني، قرار مي گيرند و نظام تحقيقاتي و طرحهاي عمومي تحقيقاتي در اولويتها و حوزه هاي يادشده، تعريف مي شوند.



ادامه بحث فصل دوم



در مكتوبات پيشين به فصل دوم از بخش اول تحقيق رسيديم. بنابرآن گذارده شده بود كه در بخش اول وجهه فردي و تربيتي زن الگو مورد بررسي و تبيين قرار گيرد. فصل اول نمايي گذرا از كليّت زندگاني دو بانوي بزرگ داشت و فصل دوم به اوّلين وجهه فردي و تربيتي زن الگو يعني بعد فكري و معرفتي پرداخت. در اين فصل ابتدا در حال مرور بر عناصر دروني بعد فكري و معرفتي هستيم تا بتوان به مدد اين مجموعه عناصر، نظام فكري پيشنهادي براي وجهه فردي زن الگو را، طراحي كرد و چارچوبه و محتواي آن را به دست داد. عناصر يادشده يعني شناختهاي مربوط به خداوند، انسان، نبوت، وصايت و امامت، جهان، جامعه، تاريخ و قيامت و ...، را ابتدا با تعاليم حضرت صديقه طاهره(س) مرور كرديم و اينك نوبت به مرور بر عناصر شناختي پيشنهادي زينب كبري(س)، رسيده است.



زينب كبري(س)، مانند زنان ديگر ـ بجز فاطمه زهرا(س) ـ از معصومين نيست، تا زنان، دختران و بانوان ما منزلت انساني را كه او در رسيد ـ به دليل برداشت نادرستي كه بسياري از مقام عصمت داريم ـ دور از دسترس خويش بپندارند.



بينش و آگاهيهاي زن الگو با زينب كبري(س)



زينب كبري(س)، مانند زنان ديگر ـ بجز فاطمه زهرا(س) ـ از معصومين نيست، تا زنان، دختران و بانوان ما منزلت انساني را كه او در رسيد ـ به دليل برداشت نادرستي كه بسياري از مقام عصمت داريم ـ دور از دسترس خويش بپندارند و سر خويش گيرند و آن بزرگ را در لاهوت نشانند و خود در ناسوت در زمين و در متن واقعيات ملموس زندگاني بشري بي آموزگار و پيشوا و همراه بپندارند و با اين تعبير توجيه كننده كوتاهيهاي خويش اين طور گمان بزنند كه: «ما كجا و آن بزرگ كجا» بلي و البته انديشه و روح و رفتار و شخصيت زينب(س) در مدرسه اوصياء و اولياء شكل گرفت و تربيت شد، ليكن ما نيز همان مجال و امكان و توانمندي را داريم تا شاگردي وحي و نبوت و ولايت و امامت و عصمت را داشته باشيم كه او داشت و البته اينك و در اين زمان در عصر گسترش علوم و فنون و تجربيات بشري، اندازه هاي بزرگتري را در كميت و حجم گسترش شخصيت و حضور اجتماعي در اين عصر، مي توان انتظار برد.



تاريخ همه سخنان و همه رخدادهاي عمروي راوسلوك وزندگاني او را در دوران عمر باطراوات وسراسر درس و تعليم و حيات و سرافرازي و عفت و صلابت و عزتش ثبت نكرده است، اما آنچه هست از سخنان او و از سيره و سلوك او، مشتي از خروارهاست كه با همين درسها نگاهي به وجهه شناختي و تعاليم معرفتي شخصيت آن راهبر و مرشد مي افكنيم.



آنچه از خداشناسي و جهان بيني و جهان شناسي و انسان بيني و قيامت شناسي و نبوت شناسي و امام شناسي و جامعه بيني و جامعه شناسي و تاريخ شناسي و واقعيت شناسي و حقيقت بيني و آن تفسيرها و تحليلها و آموزه ها و تعاليم از سخن و كلام زينب كبري(س) درمي يابيم، سخنان يك فيلسوف و متكلم تماشاگر عالم يا اهل دانش و سوادي نيست كه چه بسا اين آموزه ها و درسها با جان و روح و سلوك و زندگاني او ـ ولو اندك ـ فاصله اي داشته باشد. درسهاي او درسهايي علي رغم ناباوري، دردشناسيهايي از سر سيري و يا تفسيرها و تحليلهايي جداي از واقعيات ملموس و جاري حيات عيني طبيعت و هستي و انسان و جامعه و تاريخ، نيست، همه اين درسها و تعاليم، نمودي از روح و انديشه و جان و وجود و زندگاني اويند كه با سلوك و زندگي و جان خود و عزيزانش و با صدق و قلب و باور و شهود و عقيده اش درآميخته اند و در هنگامه هايي بيان شده اند ـ همچون هنگامه عاشورا و كربلا ـ كه بجز از سر صدق و قلب و شهودوباوروحقيقت جان وروان وحيات خويش نمي توان تحليل و تفسير و تبيين كرد و سخن گفت. اين درسها پاكيزه از شوبِ جدايي علم از عمل، انديشه از رفتار و سخن از جان و روان است. در اين مجال برخي از نمونه بينشها وانديشه هاي زن الگورابافرازهايي از تعاليم آن بزرگ، مي آوريم.



شناخت خدا و بينش به توحيد و رسالت و شهادت با زينب كبري(س)



خداوندگار جهان، مدار انديشه ها و باورها و گرايشها و جهان و زمان و هستي و دنيا و آخرت و حيات است، او، خود منظر و ديدگاه و چشم انداز شناخت و تحليل و تفسير انسان، هستي، ولايت، رسالت، شهادت، قيامت، جامعه و تاريخ و ... است. با او، همه عالم و آدم، هدفدار و جهت دار رو به غايت و جهت نهايي عالم، رو به حقيقت و «من نهايي» هستي، ديده و شناخته و تفسير مي شوند.



بر مدار آن ديدگاه به هستي و شناخت خداوند، بينش به توحيد در آدمي شكل مي گيرد. توحيد، حضور مطلق خداوند را در عرصه هستي و جهان و طبيعت و جامعه و انسان و تاريخ و دنيا و آخرت و ماده و معنا و فرد و اجتماع و در انديشه و احساس و سلوك و فرهنگ و سياست و اقتصاد، پذيرفتن و گردنگذاردن است. اين ديدگاه، بينش و نگرش به رسالت و وصايت و ولايت و امامت و نقش و رسالت انسان در كليت هستي و جامعه و تاريخ و در ارتباط با خود را به همراه مي آورد و نقطه نظر و گرايش معرفتي خاصي را محتوا و حقيقت حيات در پي خواهد داشت. در اين ديدگاه، بينش به انسان و زمان در پيوند با مذهب و به زندگاني پاكيزه فردي و اجتماعي توضيح مي گيرند و تربيت و سياست بر مدار هدايت تفسير مي شوند.



در كاخ ابن زياد، زينب(س) ـ آنچنان كه هيچ اتفاقي نيفتاده و نه برادر و كسانش كشته شده اند و نه او و خويشان و بازماندگان و ديگر ياران عاشورا را دست و گردن بسته پيش روي آنهايي كه با آدميت و انسانيت به تمامي بيگانه اند به اسارت آورده اند ـ ديدگاه تحليلي خود را از خدا و پيامبر و رسالت به دست مي دهد و نشان مي دهد كه چگونه اين بينش توحيدي، فراخوان آدمي به گزينش راه درست و راست آدميت و رستگاري است و راهبر آدمي تا مرحله اي است كه حتي مرگ را نيز داده و نعمتي خدادادي تفسير مي كند كه انسان سالك آن را برمي گزيند تا با انتخاب مرگش نيز دانا و شاهد و گواه باشد.



ابن زياد با ديد تحريفي خود مي گويد: «خدا را شكر! ديديد خدا چگونه شما را رسوا كرد و دروغ گفته هاتان را آشكار ساخت؟» و زينب بينش و ديدگاه خود را صريح و روشن بيان مي كند: «سپاس خداي را كه ما را به محمد(ص) گرامي داشت. فاسقان دروغ مي گويند و بدكاران رسوا مي شوند و آنان ما نيستيم ديگرانند!» پسر زياد مي گويد: ديدي خدا با برادرت چه كرد؟!



و زينب سربلند پاسخ مي دهد: از خدا جز خوبي نديديم! برادرم با ياران خود به راهي رفتند كه خدا مي خواست. آنان شهادت را برگزيدند و با افتخار بدين نعمت رسيدند! اما تو ستمكار به پاسخ آنچه كردي گرفتار خواهي بود!(1)

شناخت و ديد اجتماعي ـ تاريخي با زينب كبري(س)



بينش و ديد اجتماعي ـ تاريخي زينب(س)، يكي از فرازهاي برجسته انديشه ها و ديدگاههاي اوست و آموزگار ما است تا نشان دهد چگونه بينش درست و واقع بينانه در باره جامعه و تاريخ بر پايه جهان بيني الهي به داوري و نقد و موضعگيري روشن بينانه و صحيح اجتماعي ـ سياسي مي انجامد.



تحليلي معرفت شناسانه درباره اين تصويرها و توصيفها و نقدهايي كه زينب(س) و يا صديقه طاهره(س) از شرايط اجتماعي و تاريخي جامعه عصر خويش دارند، نشان مي دهد كه چگونه يك شناخت اجتماعي ـ تاريخي درواقع، مجموع شناختهايي تأليف يافته از انواع انديشه هاي اجتماعي، تربيتي، ارزشي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي است كه خودِ اين، مجموعه نظام يافته، از ديدگاههاي خداشناختي، انسان شناختي و هستي شناختي آدمي برمي خيزد. نوع بينش و شناخت آدمي از خداوند، هستي و انسان و حيات و آخرت، خاستگاه نحوه بينش اجتماعي ـ تاريخي اوست. در اندرون هر شناخت اجتماعي و تحليل علّي در كاخ ابن زياد، زينب(س) ـ آنچنان كه هيچ اتفاقي نيفتاده و نه برادر و كسانش كشته شده اند و نه او و خويشان و بازماندگان و ديگر ياران عاشورا را دست و گردن بسته پيش روي آنهايي كه با آدميت و انسانيت به تمامي بيگانه اند به اسارت آورده شده اند ـ ديدگاه تحليلي خود را از خدا و پيامبر و رسالت به دست مي دهد و نشان مي دهد كه چگونه اين بينش توحيدي، فراخوان آدمي به گزينش راه درست و راست آدميت و رستگاري است.



تاريخي اين بينشها و شناختهاي پايه جاري است. زينب كبري(س) در فرازهاي گوناگون انديشه هايش اين بينش اجتماعي ـ تاريخي را ارائه مي دهد؛ پس از رخداد عاشورا به وقت درآمدن با اسيران به بازار كوفه با مردم كوفه اين گونه سخن مي راند كه: پس از حمد خدا مي گويد:



مردم كوفه! مردم مكار فريبكار! مردم خوار و بيمقدار. بگرييد كه هميشه ديده هاتان گريان و سينه هاتان بريان باد! زني رشته باف را مانيد كه آنچه را استوار بافته است از هم جدا سازد. پيمانهاي شما دروغ است و چراغ ايمانتان بي فروغ. مردمي هستيد لاف زن و بلندپرواز! خودنما و حيلت ساز! دوست كش و دشمن نواز! چون سبزه پارگين، درون سو گنده و برون سو سبز و رنگين، نابكار! چون سنگ گور نقره آگين.



چه زشت كاري كرديد! خشم خدا را خريديد، و در آتش دوزخ جاويد خزيديد. مي گرييد؟! بگرييد كه سزاوار گريستنيد نه درخور شادمان زيستن. داغ ننگي به خود نهاديد كه روزگاران برآيد و آن ننگ نزدايد!(2) زينب(س) در برابر يزيد جمع بند تحليل اجتماعي ـ تاريخي خود را با اين آيه شريفه نشان مي دهد كه:(3) پس پايان كساني كه بد مي كردند، بدتر (دوزخ) بود. چه آنان آيتهاي خدا را دروغ خواندند و بدان فسوس كردند.(4) بينش به قيامت و از اين ديدگاه بينش به انسان، جامعه، تاريخ، مرگ، شهادت و ... با زينب كبري(س) پيش روي آدمي در هر لحظه از زندگيش دو انتخاب براي دو زندگي نشسته است. زندگي بر مدار بصيرت و ايمان و تقوي و عبوديت خداوندي و حيات پاكيزه(5) و زندگي بر مدار طغيان و سركشي و ظلم و فسق و فجور، كه دو فرجام و دو سرنوشت را رقم مي زنند و مي سازند.(6) فرجامي كه تجسم و تبلور و نمود انتخابي است كه آدمي خود در دنيا داشته است. آنكه رشد و رستگاري را خواهان است خود تقوا را برمي گزيند و راه خدا و رسول را در جاي جاي زندگيش پيشه مي كند. انسان آگاه و روشن بين و دانا وقتي به ديد و شناخت از قيامت رسيد و اين دورويكرد و دو زندگي را دريافت، راه و مسير درست را درمي يابد. با اين بينش زندگيها، انتخابها، انسانها، جامعه ها، مي توانند موضوع شناخت براي فهم كانوني ترين حقيقت حيات انساني و اجتماعي يعني اصل انتخاب و آزادي در گزينش جهت و فرجام زندگي باشند. اين بينش آخرت شناسانه موضع اجتماعي سياسي معيني را نيز شكل مي دهد و زينب(س) آموزگار همه اينهاست:



پس پايان كساني كه بدي كردند، بدتر (دوزخ) بود. چه آنان آيتهاي خدا را دروغ خواندند،و بدان فسوس كردند.



يزيد! پنداري اكنون كه زمين و آسمان بر ما تنگ است، و چون اسيران شهر به شهرمان مي برند، در پيشگاه خدا ما را ننگ است؟ و تو را بزرگواري است و آنچه كردي نشانه سالاري؟ به خود مي بالي و از كرده خويش خوشحالي كه جهان تو را به كام است و كارهايت به نظام.



نه چنين است. اين شادي تو را عزاست. و اين مهلت براي تو بلاست و اين گفته خدا است: «آنانكه كافر شدند مي پندارند مهلتي كه بدانها مي دهيم برايشان خوبست، همانا مهلتشان مي دهيم تا بر گناهان بيفزايند و برايشان عذابي دردناك است.» پسر آزاد شدگان. اين آيين داد است كه زنان و كنيزانت را در پرده نشاني و دختران پيغمبر را از اين سو بدان سو براني؟حريم حرمتشان شكسته! و نفسهاشان در سينه بسته!



نژند بر پشت اشتران! و شتربانانِ آنان دشمنان؟ از سويي به سويي، و هر روز به كويي؛ نه تيمارخواري دارند، نه ياري. نه پناه و نه غمگساري. دور و نزديك به آنان چشم دوخته و دل كسي به حالشان نسوخته؟ بينش و ديد اجتماعي ـ تاريخي زينب(س)، يكي از فرازهاي برجسته انديشه ها و ديدگاههاي اوست و آموزگار ما است تا نشان دهد چگونه بينش درست و واقع بينانه در باره جامعه و تاريخ بر پايه جهان بيني الهي به داوري و نقد و موضعگيري روشن بينانه و صحيح اجتماعي ـ سياسي مي انجامد.



آنكه ما را خوار مي شمرد، و به چشم كينه و حسد در ما مي نگرد نه شگفت اگر دشمني ما را از ياد نبرد. با چوبدستي به دندان جگرگوشه پيغمبر مي زني؟! و جاي كشتگانت را در بدر، خالي مي كني؟ كه كاش بودند و مرا مي ستودند! آنچه را كردي خُرد مي شماري؟ و خود را بي گناه مي پنداري؟ چرا شاد نباشي؟ كه دل ما را خستي. و از رنج سوزش درون رستي. و آنچه ريختي خون جوانان عبدالمطلب بود، ستارگان زمين و فرزندان رسول رب العالمين.



و بزودي بر آنان خواهي درآمد، در پيشگاه خداي متعال. و دوست خواهي داشت كه كاش كور بودي و لال. و نمي گفتي «چه خوش بود كه كشتگان من در بدر، اينجا بودند و مرا خوش باش مي گفتند و شادي مي نمودند.» خدايا حق ما را بستان! و كساني را كه بر ما ستم كردند به كيفر رسان! يزيد! به خدا جز پوست خود را ندريدي! و جز گوشت خويش را نبريدي! و به زودي و به ناخواست بر رسول خدا درمي آيي! روزي كه خويشان و كسان او در بهشت غنوده اند و خدايشان در كنار هم آورده است و از بيم پريشاني آسوده اند. اين گفته خداي بزرگ است كه: «مپندار آنان كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند كه آنان نزد پروردگار خود زنده اند و روزي خورده اند.» بزودي آنكه تورابر اين مسند نشانده و گردن مسلمانان را زيرفرمان توكشانده،خواهددانست كه زيانكاركيست وخوار وبي يارچه كسي است.آن روزداورخداودادخواه مصطفي و گواه بر تو دست و پاي توست. اما اي دشمن و دشمن زاده خدا،من هم اكنون توراخوارمي دارم و سرزنش تو را به چيزي نمي شمارم اما چه كنم كه ديده ها گريانست و سينه ها بريان.



نوع بينش و شناخت آدمي از خداوند، هستي و انسان و حيات و آخرت، خاستگاه نحوه بينش اجتماعي ـ تاريخي اوست.



مي گرييد؟ بگرييد! كه سزاوار گريستنيد نه درخور شادمان زيستن. داغ ننگي بر خود نهاديد كه روزگاران برآيد و آن ننگ نزدايد!



و دردي كه از كشته شدن حسين به دل داريم بي درمان. سپاه شيطان ما را به جمع سفيهان مي فرستد تا مال خدا به پاداش هتك حرمت خدا بدو دهند. اين دست جنايت است كه به خون ما مي آلايند. و گوشت ماست كه زير دندان مي خايند. و پيكر پاك شهيدان است كه گرگان بيابان از هم مي ربايند. اگر ما را به غنيمت مي گيري غرامت خود را مي گيريم. در آن روز جز كرده زشت چيزي نداري.



تو پسر مرجانه را به فرياد مي خواهي! و او از تو ياري مي خواهد. با يارانت در كنار ميزان ايستاده چون سگان بر آنان بانگ مي زني و آنان به روي تو بانگ مي زنند. و مي بيني كه نيكوترين توشه اي كه معاويه براي تو ساخت كشتن فرزندان پيغمبر بود كه به گردنت انداخت. به خدا كه جز از خدا نمي ترسم و جز بدو شكوه نمي برم. هر حيله اي داري به كاردار. و از هر كوشش كه تواني دست مدار. و دست دشمني از آستين برآر كه به خدا اين عار به روزگار از تو شسته نشود.



سپاس خداي را كه پايان كار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را براي آنان واجب انگاشت.



از خدا مي خواهم كه پايه قدر آنان را والا و فضل فراوان خويش به ايشان عطا فرمايد كه او مددكار تواناست.(7) چه زشت كاري كرديد! خشم خدا را خريديد، و در آتش دوزخ جاويد خزيديد. مي گرييد؟ بگرييد! كه سزاوار گريستنيد نه درخور شادمان زيستن. داغ ننگي بر خود نهاديد كه روزگاران برآيد و آن ننگ نزدايد!



اين ننگ را چگونه مي شوييد؟ و پاسخ كشتن فرزند پيغمبر را چه مي گوييد؟ سيد جوانان بهشت. و چراغ راه شما مردم زشت كه در سختي يارتان بود و در بلاها غمخوار. نيست و نابود شويد اي مردم غدار.



هر آينه باد در دست داريد، و در معامله اي كه كرديد زيانكار! و به خشم خدا گرفتار، و خواري و مذلت بر شما باد. كاري سخت زشت كرديد كه بيم مي رود آسمانها شكافته شود و زمين كوفته و كوهها از هم گداخته.



مي دانيد چگونه جگر رسول خدا را خستيد؟ و حرمت او را شكستيد! و چه خوني ريختيد؟ و چه خاكي بر سر بيختيد؟ زشت و نابخردانه كاري كرديد كه زمين و آسمان از شر آن لبريز است؛ و شگفت مداريد كه چشم فلك خونريز است. همانا عذاب آخرت سخت تر است و زيانكاران را نه يار و ياور است.



اين مهلت شما را فريفته نگرداند! كه خدا گناهكاران را زودا زود به كيفر نمي رساند و سرانجام خون مظلوم را مي ستاند. اما مراقب ما و شماست و گناهكار را به دوزخ مي كشاند.(8) اصل انتخاب كانوني ترين حقيقت حيات آدميان است. اين ديد را با بينش به قيامت مي توان به دست آورد و با آن، زندگي و انسان و جامعه و تاريخ را، تحليل درست كرد.



مجموعه تعاليم شناختي حضرت زينب(س) همان گونه كه پيشتر درباره تعاليم معرفتي فاطمه زهرا(س) نيز گفتيم مي تواند در قالب يك الگوي عمدي شناخت و مديريت تحول فردي و اجتماعي جاي گيرد:



ـ بخشي از اين تعاليم، انديشه هاي هستي شناسانه اند، درباره خدا، انسان، هستي، جهان، قيامت، نبوت، ولايت و ... و در واقع جهان بيني انسان الگو را نشان مي دهند؛ ـ بخشي از اين تعاليم بر پايه انديشه هاي هستي شناسانه ياد شده، تعاليم و انديشه هاي ارزشي و حقوقي اند كه مي توانند به ضميمه انديشه هاي هستي شناسانه، عناصر اصلي الگوي مطلوب رشد انساني و اجتماعي را به دست دهند؛ ـ بخشي از اين تعاليم نيز براساس دو مجموعه تعاليم پيشين، آموزگار بينش و روش تحليل وضعيت جاري واقعيت اجتماعي و موضعگيري در برابر آن است.



در ادامه و پايان فصل دوم عناصر قابل استنباط نظام فكري از ديدگاه دو بانوي بزرگ كه گزارشگر نظام فكري سزاوار زن مسلمان است، خواهد آمد، تا دريابيم كه زن الگو داراي چه نظام فكري و جهان بيني است.

پاورقي

1 ـ طبري، ج7، ص372، ترجمه به نقل از سيدجعفر شهيدي، زندگاني فاطمه زهرا(س) (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373)، ص253 و 254.



2 ـ بلاغات النساء، چاپ نجف، ص23، جمهرة خطب العرب، ج2، ص124 ـ 126، اعلام النساء، ج2، ص259، ترجمه به نقل از شهيدي، ص251 و 252.



3 ـ بلاغات النساء، ص21 ـ 23، جمهرة خطب العرب، ج2، ص126 ـ 129، اعلام النساء، ج2، ص95 ـ 97.



4 ـ سوره روم، آيه 10.



5 ـ سوره انفال، آيه 24: اي اهل ايمان، دعوت خدا و رسول خدا را بي درنگ اجابت كنيد آنگاه كه شما را به حيات و زندگاني پاك فراخواند.



6 ـ براي مثال نگاه كنيد به سوره نساء: به يقين دوزخ در كمين است تا دوزخيان طاغي و سركش را ملجأ و مأوا باشد.... بي شك براي اهل تقوا راه نجات در پيش است، باغهاي ميوه و انگورهاي آويخته از شاخسار، آيات 21 و 22، 31 و 32.



7 ـ بلاغات النساء، ص21 ـ 23، جمهرة خطب العرب، ج2، ص126 ـ 129، اعلام النساء، ج2، ص95 ـ 97، ترجمه به نقل از شهيدي، ص256 تا 260.



8 ـ بلاغات النساء، چاپ نجف، ص23، جمهرة خطب العرب، ج2، ص124 ـ 26، اعلام النساء، ج2، ص209،ترجمه به نقل از شهيدي، ص251 و 252.

آكوچكيان، احمد