اعتراض تا پايان عمر


گرچه به دفاعيات فاطمه (س) ترتيب اثر ندادند، ولي فاطمه (س) هرگز تسليم باطل نشد، و تا آخر عمر، روي خوش به آنانكه در حقش ظلم كردند، نشان نداد، اكنون به داستان زير توجه كنيد: در آن هنگام كه فاطمه (س) در بستر شهادت قرار گرفت روزي ابوبكر و عمر با علي (ع) ملاقات كرده و گفتند: از فاطمه (س) خواهش كن تا به ما اجازه بدهد، به حضورش برسيم ، ميداني كه بين ما و او، امور ناگواري رخ داده است بلكه به حضورش برسيم و معذرت بخواهيم و از گناه ما بگذرد، آنها تا در خانه آمدند، علي (ع) وارد خانه شد و به فاطمه (س) گفت : فلان و فلان به در خانه آمدند و مي خواهند به شما سلام كند، نظر شما چيست ؟ فاطمه (س) فرمود: خانه ، خانه تو است و من همسر تو هستم ، آنچه را مي خواهي انجام بده . علي (ع) فرمود: روپوش خود را محكم ببند .

فاطمه (س) روپوش را محكم بست و روي خود را به طرف ديوار گردانيد آن ها تا كنار بستر زهرا (س) آمدند و سلام كردند و گفتند: از ما راضي باش خدا از تو راضي باشد فاطمه (س) فرمود: براي چه به اينجا آمده ايد؟گفتند: ما به شما جسارت كرديم ، اميدواريم ما را ببخشي و دلت نسبت به ما صاف گردد. فاطمه (س) در همينجا آنها را به محاكمه كشيد، و به آنها فرمود: اگر شما در اين كارتان صداقت داريد، سؤالي از شما دارم ، پاسخش را بدهيد، با توجه به اينكه مي دانم كه شما به پاسخ اين سؤال آگاه هستيد اگر تصديق كرديد مي فهمم كه شما در عذرخواهي خود صداقت داريد گفتند: بپرس !

فرمود: شما را به خدا، آيا شنيده ايد كه پيامبر (ص) فرمود: فاطمه (س) پاره تن من است كسي كه او را برنجاند مرا رنجانده است ؟ گفتند: آري شنيده ايم . فاطمه (س) در اين حال دستهايش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت :

خدايا!اين دو نفر مرا آزردند، و من شكايتم در مورد آنها را به درگاه تو و رسول خدا مي آورم ، نه به خدا قسم هرگز از شما راضي نمي شوم تا با پدرم رسول خدا (ص) ملاقات نمايم ، تا به آنچه كه به ما كرديد، به او خبر دهم ، و او درباره ما قضاوت كند. ابوبكر به گريه و ناله افتاد و مي گفت : واي بر من ، و بي تابي سختي كرد، ولي عمر به او گفت : اي خليفه رسول خدا!! از گفته يك زن ، اين گونه بي تابي مي كني !. آنها از طلب رضايت از فاطمه (س) نااميد شدند و رفتند.


پاورقي

داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي